loading...
عاشق تنها
احمد بازدید : 267 دوشنبه 10 مرداد 1390 نظرات (0)
تو مثل چشم دریا عاشقی و پاک و بارانی
و من یک تکّه از دریاولی نمناک و بارانی
 
تورا جان همانی که جدایت کرد از چشمم
همین امشب بیا در کلبه سردم به مهمانی
 
عجب روز قشنگی بود روز آشناییمان
چه شد حالا که از آن انتخاب خود پشیمانی
 
تمام شمعدانیها برایت اشک می ریزند
دلت آمد دل گلهای باغم را بلرزانی؟
 
وعادت درد سنگینیست وقتی اوج می گیرد
به من عادت نکردی،طعم حرفم را نمی دانی
 
تماشا میکنم این قصه را زیبای من امّا
خدا را خوش نمی آمد که این دل را بسوزانی
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
باعرض سلام وخسته نباشید به ووبلاک من خوش آمدید عزیزانم
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 7
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1
  • بازدید ماه : 1
  • بازدید سال : 10
  • بازدید کلی : 946